s عشق بي تو نميشه

سلام به وبلاگ من خوش اومدي نظر يادت نره ممنون

نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1398برچسب:,ساعت 12:24 توسط فرهاد| |

تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم
گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مثل آتیش تو صحرا / یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها / جون به لب موندم و تنها

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ، دلم تنهاست

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در برهوت بی کسی ، تنها تو همزاد منی
ای نازتر از خواب شبم ، آیا تو هم یاد منی ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گر بدانم نیستی ، غمی نیست ز تنهایی / اینکه هستی و تنهایم ، غم دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

این شعرها دیگر برای هیچکس نیست
نه ! در دلم انگار جای هیچکس نیست
آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

غریبانه شکستم من اینجا تک و تنها / دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق که نداری خبر از من / روزی تو آیی که نمانده اثر از من

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من و غم همچون برادر ، دست الفت داده ایم
رشته ی این دوستی محکم کند تنهایی ام

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

غربت آن نیست که تنها باشی / فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب / در به در ، در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل / در میان همه کس یکه و تنها باشی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی که تنهایی میاد ، حس می کنم که بی کسم
ثانیه ها نمی گذرن ، هیچ موقع فردا نمیآد
دلم دیگه زندگی رو با اینهمه درد نمیخواد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام
دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام…

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر تنهایی ام چشم مرا بست / اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی / که در هر جا که باشد یاد ما هست

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

میدانی تنهایی کجایش درد دارد ؟ انکارش !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در قفس تنهاییم تنها یاد توست
که مرا به اوج همه ی دوست داشتنها به پرواز در می آورد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود ...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من آن گلبرگ مغرورم نمیمیرم ز بی آبی / ولی بی دوست میمیرم در این مرداب "تنهایی"


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کم نامه ی خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست

دارم خفه می شوم در این "تنهایی" / لطفا کمی آغوش برایم بفرست


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شب من پنجره ای بی فردا / روز من قصه ی "تنهایی" ما

مانده بر خاک و اسیر ساحل / ماهی ام ، ماهی دور از دریا



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که می خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل "تنهایی" مان

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هرکس به میزانی که "تنهایی" نیاز دارد عظمت دارد و بی نیاز تر است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم ، با اشک تمام کوچه را تر کردم ، وقتی که شکست بغض "تنهایی" من ، وابستگی ام را به تو باور کردم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال ، اما دیده ام ناله ی عاشقی در "تنهایی" ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق حق و بی تابی ، ای کاش می شد اینگونه عاشق شد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق من تو باش ، نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم ، تو باش تا در دنیای بزرگ "تنهایی" ام تنهاترین باشی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بلندترین شاخه ی درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم "تنهایی" ست


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم / افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم
بیا مثل پروانه های غریب نیاز / به مهتاب شب های "تنهایی" عادت کنیم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق زاییده ی "تنهایی" است و "تنهایی" نیز زاییده ی عشق

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنگاه که "تنهایی" تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کسی که در آغوش غم بزرگ شده ، "تنهایی" بهترین همدم اوست


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شمع و پروانه و بلبل همه جمع اند ، بی رحم ، بیا رحم به "تنهایی" من کن

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوستی اتفاق است ، جدایی رسم طبیعت ، طبیعت زیباست ، نه به زیبایی حقیقت ، حقیقت تلخ است ، نه به تلخی جدایی ، جدایی سخت است نه به تلخی "تنهایی"


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هر قطره اشک نشان دل شکستگی است ، هر سکوت نشان "تنهایی" است ، هر لبخند نشان مهربانی است ، هر پیام نشانی از دل تنگی من برای تو است


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد ، وسعت "تنهایی" م را حس نکرد ، در میان خنده های تلخ من ، گریه پنهانیم را حس نکرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تحمل "تنهایی" بهتر از گدایی محبت است


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

درد غریبیست "تنهایی" و بی کسی ، امان از دلی که دلبر ندارد

نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1398برچسب:,ساعت 12:17 توسط فرهاد| |

من از همه ي  همه ي اهل زمين دلگيرم...

نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1398برچسب:,ساعت 9:13 توسط فرهاد| |

 امشب تمام عظمت هستی در برابر عشق تعظیم می کند
زیرا می خواهد اولین برگی که از بلندی افتاد را نظاره کند . . .
پاییز مبارک
----------------اس ام اس پاییز----------------
دنیا مثل پاییزه هم قشنگه هم غم انگیزه
قشنگیش به خاطر تو و غم انگیزیش به خاطر دوری تو . . .
----------------اس ام اس پاییز----------------
وقت خریدن لباس های پاییزی دقت کنید :
لباس هایی با جیبهای بزرگ به اندازه ی دو دست !
شاید همین پاییز عاشق شُدید . . .
----------------اس ام اس پاییز----------------
شب های ملال آور پاییز است / هنگام غزل های غم انگیز است
گویی همه غم های جهان امشب / در زاری این بارش یکریز است
----------------اس ام اس پاییز----------------
دوباره پاییز
اما نه ((فصل خزان)) زرد!
دوباره پاییز
اما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییز
فصل زیبای سادگی
دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .
----------------اس ام اس پاییز----------------
من همان برگم که بر روی درخت / لرزم از برد چنین پاییز سخت
در نهایت باید افتاد و گریست / به درخت گفت خداحافظ و رفت . . .
----------------اس ام اس پاییز----------------
عمر ما عاقبت ای دوست بسر خواهد رسید / باد پاییز ندانی بی خبر خواهد رسید
گل نباشیم اگر گلشن چو خارستان کنیم / بعد ما خار فراوان به ثمر خواهد رسید . . .
----------------اس ام اس پاییز----------------
باز پاییز است، اندکی از مهر پیداست
حتی در این دوران بی مهری باز هم پاییز زیباست
مهرت قشنگ ٬ پاییزت مبارک . . .
----------------اس ام اس پاییز----------------
پاییز زیبا و عروس فصل هاست
برگ ریزان درخت و خواب ناز غنچه هاست
خش خش برگ و نسیم باد را بی انتهاست
هرچه خواهی آرزو کن ُ فصل  فصل قصه هاست . . .
----------------اس ام اس پاییز----------------
همره باد سر پاییزی سرنوشت من و و تو گشته جدا
رهسپاری  عشق من اکنون میسپارم تو را به دست خدا . . .
----------------اس ام اس پاییز----------------
فصل باد و برگ فصل رنگ و رنگ و رنگارنگ
فصل مشق و مشق عشق و عشق انار
فصل باز باران با ترانه فصل شیدایی و مهر و مهرگان
فصل یلدا و چله
پائیز پادشاه فصول بر همه مبارک باد . . . !
----------------اس ام اس پاییز----------------
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست / باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست / گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست . . .
----------------اس ام اس پاییز----------------
می پسـندم پاییـز را
که معافـم می کنـد
از پنـهان کردن
دردی که در صـدایم می پیچـد ُ
اشکی که در نگاهـم می چرخـد
آخر همه مـی داننـد
سـرما خورده ام . . . !
----------------اس ام اس پاییز----------------
میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی
فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم . . .

نوشته شده در سه شنبه 28 شهريور 1398برچسب:,ساعت 11:30 توسط فرهاد| |

ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 

 

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 

 

هنگامي كه دري از خوشبختي به روي ما بسته ميشود ، دري ديگر باز مي شود ولي ما اغلب چنان به دربسته چشم مي دوزيم كه درهاي باز را نمي بينيم

 

عاشقانه


فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست تا تلخي نباشد شيريني نيست و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند

 

عاشقانه

 

يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر مي‌ارزد پس نگو... نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 

عاشقانه


براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس

 

عاشقانه

 

تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم چون تو پاک هستي مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم

 

نوشته شده در سه شنبه 28 شهريور 1398برچسب:,ساعت 11:28 توسط فرهاد| |

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

نوشته شده در سه شنبه 28 شهريور 1398برچسب:,ساعت 11:27 توسط فرهاد| |

 

به تو که رسیدم تنها شدم ، به جای قلبت ،

غم در دلم نشست و به جای تو ، اسیر تنهایی شدم

به تو که رسیدم دستان سرد غم را گرفتم  

و آرام در آغوش سرد بی محبتیها خوابیدم

به تو که رسیدم انگار به هیچ چیز نرسیدم ،

انگار راهی که رفتم بن بست بوده ، اینجا ، آن جایی که میخواستم نبوده

هیچگاه مرا درک نکردی ، هیچگاه بی وفایی هایت را ترک نکردی ،

به جای اینکه مرحمی برای دلم باشی ، دلم را پر از خون کردی

در لحظه های دلتنگی نه تنها به سراغم نیامدی ،

از من دورتر شدی ، با من مثل غریبه ها شدی

در لحظه های خواستنت ، با التماس میگفتم که میخواهمت ،

نیامدی به کنارم و همنشین غریبه ها شدی

من باورت کردم ، تو چشمهایت را بستی ، قلبم عاشقت شد و تو درها را بستی ،

به خیال تو بودم ، بی خیالم شدی ، تا آمدم به سویت ، رفتی،

تا خواستم احساستم را به تو بگویم فراموشم کردی

هر چه به دنبالت می آمدم ، تو راهت را کج میکردی ،

هر چه میگفتم نرو ، تو راه خودت را میرفتی ، 

تا اینکه به بیراهه رفتی و  تو را گم کردم ،

با اینکه غرورم شکست اما باز هم برای دیدنت  

تمام کوچه پس کوچه ها زیر و رو کردم

دوباره دیدمت ، چه با شوق به سویت دویدم ، حس کردم سایه ای را همراهت

،آن غریبه کیست در کنارت ، چه عاشقانه گرفته ای دستهایش !!!

به تو که رسیدم ، شکستم ، تو مرا زیر پاهایت له کردی  و رفتی  

حتی به زمین هم نگاه نکردی

همیشه آغازش خوب است ، آخرش تاریک میشود ،

من از شوق دیدنت، چشمهایم خیس بود و آغازش را ندیدم ،

حالا چگونه در این تاریکی آخرش را ببینم؟! 

 

 


 

نوشته شده در سه شنبه 28 شهريور 1398برچسب:,ساعت 11:11 توسط فرهاد| |

در آغوشـم کـ ِ می گیــری

آنقــَــَدر آرام می شوم


کـ ِ فـَـراموش می کنم


بـایـ ـد نفس بکشم ...

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1398برچسب:,ساعت 10:10 توسط فرهاد| |

سلام به وبلاگ من خوش آمديد لطفا نظر يادتون نره ممنون

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1398برچسب:,ساعت 9:48 توسط فرهاد| |

در دشمنی دورنگی نیست. کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند

نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1398برچسب:,ساعت 20:39 توسط فرهاد| |

با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو

در انزوا، پاک ماندن نه سخت است ، نه با ارزش

نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1398برچسب:,ساعت 20:39 توسط فرهاد| |

حوادث آدمهای بزرگ را متعالی و آدمهای کوچک را متلاشی می کند .


نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1398برچسب:,ساعت 20:39 توسط فرهاد| |

همسایه ام از گرسنگی مرد ، خویشانش در عزایش گوسفندها سربریدند!

نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1398برچسب:,ساعت 20:38 توسط فرهاد| |

برای پرواز به آسمانها، منتظر نمان که عقابی نیرومند بیاید و از زمینت برگیرد و در آسمانهایت پرواز دهد.

بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و بروید و بکوش تا اینهمه گوشت و پیه و استخوان سنگین را که چنین به زمین وفادارت کرده است، سبک کنی و از خویش بزدایی، آنگاه به جای خزیدن، خواهی پرید.

در پرنده شدن خویش بکوش و این یعنی بیرون آمدن از زندانهای اسارت

نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1398برچسب:,ساعت 20:38 توسط فرهاد| |

اگر گناه وزن داشت؛ هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد، خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند، و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.

نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1398برچسب:,ساعت 20:38 توسط فرهاد| |


Power By: LoxBlog.Com